گزیده اشعار میرزاعلی اکبر صابر
مادام که حامیان ظلمت
خواهند ادامه جهالت،
فهمد مگر این گروه ملّت،
توحید چه باشد و نبوت؟
مکتب کند اقتضا زمانه ،
بی خار شود گل فراست،
کم جوی صفا در این زمانه
چون نیست ، بجستجو چه حاجت ؟
ای خفته من ، بخواب غافل!
***
پرسش:
گر که تعریف ز خود عیب بزرگیست، چرا
شیخالاسلام ز خود اینهمه تقدیر کند؟
پاسخ:
چونکه ملاست پسرجان و هر آن خواب که دید
خود او خواب خودش را همه تعبیر کند
***
صحبت دوازده نفر در یک مجلس:
وکیل: حق بهناحق گفتهام من، بس گناهان گردهام.
حکیم: من نفهمیده مرض، اقوام گریان کردهام.
تاجر: بنده مال خویش را با خلق یکسان کردهام.
روضهخوان: خلق را گریانده، کیف از پول آنان کردهام.
درویش: معرکه بگرفته، کلاشی فراوان کردهام.
صوفی: روز و شب «حق» گفتهام، حق نیز پنهان کردهام.
ملا: داده فتوا، خلق را اغوا فراوان کردهام.
علم: ناامیدم، ترک این مخلوق نادان کردهام.
جهل: من در این هنگامه کیفی کرده، جولان کردهام.
شاعر: از گل . از بلبل و از عشق دکان کردهام.
عوام: بر جهالت تکیه داده بستر از آن کردهام.
روزنامهنگار: تا جریده پر شود صحبت فراوان کردهام.
***
آسوده و راحت،
در خواب غفلت!
چشمها بسته،
در خواب جهالت!
چشمت بشود باز،ببیند همه
در رنج و مشقت!
غم ملت ،امت به کدورت!
***
در ما نکند ندای این عصر اثر،
از خواب نخیزیم ز توپ و ز تشر،
گر اجنبیانند به طیاره سوار،
ما از اتول و موتول نداریم خبر.
گر اهل زمین پرند همچون مرغان،
ماییم زمینگیر ز اهل منبر
***
راهم بدهید روبراه آمدهام
بر درگه حضرتالله آمدهام
بیتحفه نیامدم نه دستم خالی است
با دست پر از همه گناه آمدهام
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.